بسم الله الرئوف ...علیبسم الله الرئوف ...علی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
آبجی بزرگهآبجی بزرگه، تا این لحظه: 21 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
آبجی کوچیکهآبجی کوچیکه، تا این لحظه: 19 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

همه ی بچه های من

21 - اولین شب

1392/8/7 14:49
536 بازدید
اشتراک گذاری

 دیدم بین الحرمین هستم مونده بودم اول حرم امام حسین علیه السلام برم و زیارت کنم یا اول پابوسی حضرت ابالفضل علیه السلام برم،

آخه تو عراق رسمه اول حرم حضرت عباس میرن و کسب اجازه میکنن بعد خدمت امام (ع) میرسن توهمین تصمیم گیری بودم که یکهو از خواب پریدم ،

اینقدر خوابم واقعی بود که باورم نمیشد توایرانم ،

پاشدم ورفتم حموم که تو حموم پای چپم گرفت واصلا نتونستم تکونش بدم یه درد خیلی زیاد وخیلی عجیبی که تا حالا تجربش نکرده بودم ، بازحمت زیاد اومدم بیرون و منتظرموندم تا آقای همسر بیدار شن ولی اونقدر دردم زیادشده بود که نتونستم بیشتر طاقت بیارم

ساعت 8 صبح شده بود رفتم پیشش وگفتم بیدارشو که دارم از درد می میرم سریع  منوبرد درمانگاه سرکوچمون ومن دیگه از درد دولا شده بودم دکتر اومد آمپول بنویسه گفت باردارکه نیستی،گفتم نمیدونم .... ودکتر اول آزمایش بارداری نوشت اورژانسی بعداز ازمایش خون همسر گرام منو اورد خونه وخودش رفت جواب ازمایشو بگیره من از شدت درد تو حال زیر آفتاب خوابیده بودم که

با یه پاکت شیرینی اومد و ... بله علی کوچولو رو بارداربودم ودکتر نتونست هیچ آمپولی یا مسکنی بده گفت استراحت ومن تا دو هفته نتونستم سرکار برم.

مدیرمون هم تازه عوض شده بود و من خیلی نگران بودم ولی از اونجاییکه مدیرمون یه فرا انسانه بهم زنگید وگفت اگه لازمه بازم استراحت کن ونیا من که از تعجب مونده بودم آخه تا حالا همچین مدیری ندیده ونه شنیده بودم خدا حفظش کنه استرسمو خیلی کم کرد....

بعداز دوهفته کمرم راست شده بود ولی بازم درد داشتم ولی رفتم سرکار

 حالا خداجونم آخر این قصه رو تو میدونی فردا میخوایم بریم تهران پیش دکتر خالق نژاد که تاریخ عمل رو مشخص کنن علی هم از این وضعیت نجات پیدا میکنه

از کیسه ای که بهش چسبیده و ایجاد خارش میکنه و نمیذاره پوست زیر چسب تنفس کنه ،

از کلوستومی که دورش سوختگی پیدا کرده

از بادکردنای کیسه و نم دادنهای کیسه

از میله ی کیسه توبدنش فرو میره

از اینکه نمیتونیم مثل بچه های دیگه راحت بغلش کنیم

خدایا هیچ مادری رو با بچش امتحان نکن البته توحکیمی تو بهتر میدونی ولی خدا خودت مهر مادری رو تو وجود مادرا گذاشتی خودت میدونی که یه تب بچه چه به روز مادر میاره دیگه چه برسه کلوستومی و ... هرچی تو بخوای خداجونم راضییم به رضایت یا کریم

خدا من حتی طاقت گوش سوراخ کردن دخترامم نداشتم پدرشون زحمت می کشید حالا چقدر راحت جلوی چشمام علی رو سلاخی میکنن و من دم برنمیارم ....

خدایا من چقدر پوست کلفتم که اون همه بیمارستانای علی رو طاقت آوردم واین یکی هم که دیگه آخر گرسنگیه دو روز قبل از عمل یه روز خود عمل و ده روز بعد از عمل کی باورش میشه که بچه بعداز 13 روز گشنگی زنده بمونه

تو اون یکی عملاش حداکثر 5 روز گشنگی میکشید خداجونم اصلا نمیتونم فکرشو بکنم سپردمش به خودت

 

              

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

شهلا مامان دانیال
8 آبان 92 8:18
سلام مامان علی ؛ایشالا که حال علی جون خوب بشه؛تا جایی که من میدونم برای بیماری بچه به مادر مرخصی استعلاجی داده نمیشه ؛یکی از همکارا دخترش یه هفته بستری بود بعد که استعلاجی دخترشو نشون داد متاسفانه اداره قبول نکرد.
مامان
10 آبان 92 9:59
دوست عزیز میدونی که ایام محرم نزدیکه.خدای مهربون صدای تو مادر نازنینو میشنوه و حتما علی جون حالش خوب خوب میشه.امید وار باش