بسم الله الرئوف ...علیبسم الله الرئوف ...علی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
آبجی بزرگهآبجی بزرگه، تا این لحظه: 21 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
آبجی کوچیکهآبجی کوچیکه، تا این لحظه: 19 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

همه ی بچه های من

81 - عکسای جدید علی جونی و آغاز پروژه از پوشک گیری

                                                     امروز 94/10/16پوشاک علی رو باز کردم  و چند باری جیش کرد تو شرت و شلوارش و هر دفعه هم که کارش تموم شد گفت ا   جیش اومد  یه مشما بزرگ دومتری تو حال پهن کردم و روش پتو مسافرتی گذاشتم که علی روش باشه  زیلو روهم رو مبلا گذاشته باباش که مبلا در امان باشن حالا ببینیم چطو میشه امروز 17 هنوز علی جیشو یاد نگرفته دوتا برچسب خندون و شادهم به توالت چسبوندیم  وا...
16 دی 1394

80 - شیرین زبونیهای علی مو فرفری

علی به قرآن خوندن خیلی علاقه نشون میده قرآن خوندن تو تلوزیون روهم حسابی گوش میده، ان شالله بچم جزئ قاریها و حافظان قرآن بشه  بُزگو     =  بزرگ توخو   =  تخم مرغ  پاسکی   = پلاستیک سوخم   = سوختم  ،وقتی آب داغ میشه موقع شستنش میگه آجون    = آقاجون الهه و بک   = الله اکبر ، نماز ،مسجد  گانگی   = نارنگی اینگا      =  میخوام آشغالی  = آشغی  ، وقتی بیسکویت میخوادبخوره جلدشو میگه بنداز تو آشغی نی نی بوس = مینی بوس چولو  = کوچولو  من چولو ئم  = من کوچولوئم...
10 دی 1394

79 - د ززززد و مامانی

روز 22 آذر بود دقیقا روزی که ماه صفر تموم شده بود انگشتر خوشکلم ویه پنجاهی رفت ونفهمیدم بد جوری رو دست خوردم یه پراید مشکی که یه زن ومرد توش بودن وعربی حرف میزدن آدرس تهران رو پرسیدن و ... خلاصه با خوبی و خوشی  ازهم جداشدیم و بعد که اومدم انگشترمو دستم کنم دیدم نیست و شب فهمیدم 50 هیمم نیست .... بعدشم شبش تمام ماهیچه های بدنم گرفت حتی صورتم و دستام میلرزید پاهام ازکار افتاده بود  خیلی یخ شده بود پاهام سردم بود زبونم کار نمیکرد نتونستم به پدر و مادرم سلام کنم بعد 3 روز که بهتر شدم سرما خوردم  تا حالا که 9 دی هست هنوز مریضم ...
8 دی 1394

78 - احادیث مربوط به زیارت امام حسین علیه السلام

زیارت امام حسین(ع)     ثواب زیارت امام حسین (ع)🌺 🌹🔹امام باقر (ع) فرمود: اگر مردم می‌دانستند که چه ثوابی در زیارت امام حسین (ع) است (به خاطر تعجب از فراوانی ثوابِ آن) جان می‌دادند و از حسرت زیارت امام حسین(ع) قالب تهی می‌کردند.🌹 🌹🔹قالَ الباقر ع: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ‏ مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَيْهِ حَسَرَات‏🌹 🌹🔹کامل الزیارات ، ص 142🌹   1-الامام صادق عليه ‏السلام: لا تَدَع زيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلىّ عليه السلام و مُر اَصحابَكَ بِذالِكَ، يَمُدُّ اللّه فى عُمرِكَ و يَزيدُ اللّه فى ...
28 آبان 1394

77 - ای خوشا در سفر کرب وبلایت باشم

  ای خوشا در سفر کرب و بلایت باشم              ای خوشا زائر آن گنبد زرین باشم ای شه هردوجهان ، نیم نگاهی بنما              تاج عزت زنگاهت گذارند سرما    از بس دوست دارم برم کربلا( اربعین که نمیشه )شعر گفتم   🌅❤️🌅از امام صادق ع سؤال شد که چرا هنگام شنیدن نام امام زمان عج از جای خود برمی خیزید؟  🎆❤️🎆حضرت امام صادق ع فرمودند: ❤️🌳زیرا غیبت حضرت مهدی طولانی است. 🌺و امام از شدت محبتی که به دوستان خود دارد 🌄هر زمان که شخصی او را یاد کند نگاهی به او می نماید و سزاوار است که یاد کننده به جهت احترام و تعظیم ا...
18 آبان 1394

76- عروسی مختلط

علی جان عمو سعید دوباره داماد شد و یه عروسی مختلط فوق العاده خفن گرفت ماهم تا اونجا که میشد وایسادیم ولی دیگه مجبور شدیم برگردیم و واسه شام واینستادیم چون دیگه خیلی  رقص مختلط داشت شدید میشد بعدهم گویا رقص تانگو و رقص چاقو برا کیک و .... خدا همه ی جوونهارو به راه راست هدایت کنه   دیشب که 22 مهرماه بود علی کامل اسم اتوبوسو گفت  قبلا همش میگفت اتو  ...
20 مهر 1394

75- زیبا کنار

بابایی خیلی زحمت کشید و منو با اینکه حال اصلا مساعدی نداشتم تا زیبا کنار برد رفتنی صندلی پشت خوابیده بودم   ایناهم عکسای زیباکنار شهریور 94                        اینجاهم تو راه برگشت دریای بسیار زیبای رودسر   اینجا هم امازاده هارون طالقانه     پسرم تو امامزاده با صدای بلند قرآن میخونه از پدرم و تلوزیون یادگرفته     اینجا امامزاده ضیاء طالقانه  منطقه ساکت و بکر و به دور از سروصدا با آ...
31 شهريور 1394

74 - سکککککته مغزی

علی جون   دلم شروع کرد لرزیدن و یه خط از دلم رفت پایین و دیگه پاهام حس نداشت  حالت خفگی خیلی بدی داشتم اشهدمو خوندم  و یه جمله جدید تو اشهد  اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و اشهد ان فاطمٍة سیدة نساء العالمین  هنوز خودم باورم نمیشه که دوسکته مغزی رو پشت سر گذاشتم شب 7 / 6 /94 بود که گردنم شروع به چرخیدن کرد به شدت به سمت چپ وقتی سرمو رو متکا گذاشتم و من از بابات کمک میخواستم که با دستای پر زورش سرمو نگه داره که در واقع فکم گرفته بود و هیچ درخواستی ارسال نشده بود حمله دوم که بابات تعریف میکنه خیلی قویت...
20 شهريور 1394

73 - سفر به چلندر

چلندر مکانی  در شمال واقع در استان مازندران بین نوشهر و نور               دست آقاجون درد نکنه که ما رو برد شمال  دست عمو داود  و دایی مسعود و خاله صدیق و پریسا و مادر جون و زندایی  هم طلا که همگی به ما حسابی کمک کردند و شما رو حسابی بازی دادند  وبهمون خیلی خوش گذشت   علی دو انگشتی رفته تو مینیش  از لب کندن بهتره               اینجا هم علی یه دلی از عزا در آورد و تراکتور بازی کرد عاشق اتوبوس و کامیونه ...
25 مرداد 1394