همه ی بچه های من

...

امروز علی وقتی من ظهر خوابم برده بود اومد بیدارم کرد و گفت پی پی دارم بالاخره یاد گرفت هوراا دیگه داشتم نا امید میشدم تمام تابستون زحمت کشیدم وبالاخره امروز به نتیجه قطعی رسید تا علی ۳ بار پی پیشو گفت اینم نمایشگاه دفاع مقدس مدرسه تربیت۲ با کمک خانم بابایی درست کردیم علی خودش روسری سر کرد یه جمله عجیب گفت امروز پرچم کوچک ابالفضل العباس دستش بود میگفت رفتیم کربلا من اینو میارم...

ای شبه حسین بوی حسین آوردی در کشورمان بوی بهشت آوردی در اوج فلاکت و نامیدی مآ خون دادی و بیداری ما آوردی در عصر ظهور و سرگردانی ما از بهر رضای رب نعش به خون آوردی از پاکی خون و پیکرت انگاشته ام نفس زکیه به شهرمان آوردی ای شبه حسین ،یار وفادارعلی از شام بلا چه گوهری آوردی گوهر زوجودخواهرش باریده بر نعش به خون که  سوغات آوردی پندار مرا تا به حسین سوق دادی یادآوری کرب وبلا آوردی ای شبه حسین با تو چه گویم گل بی سر از شام بلا  تو یادگار  آوردی درغفلت و دنیا وجهالت بودیم مارا همگی زود به خود  آوردی در شام بلا داعش ملعون دیدم یادآوری خنجر و تیغ آوردی با  اوج نگاه نافذ و زیبایت هوشیاری و بیداری ما آوردی ...

...

وای خدای من امروز ۲۵ مرداد سال ۹۶ علی بالاخره پی پی رو یاد گرفت خیلی مستاصل شده بودم ولی با کمک بابایی که چارت خانم دکتر رو امروز اجرا کرد علی موفق به یاد گیری شد هر پی پی یک برچسب هر سه برچسب یک جایزه البته خود یادگیری این گرفتن برچسبها و آخر سر رسیدن به جایزه یه ظهر تا غروب زول کشید حدود ۶ ساعت دیگه با قصه و شعر و اینا وقت گذشت تا علی دست از مقاومت برداشت و رفت دسشویی و دیگه تا ۴ بار پشت سرهم رفت و گفت خدایا شکرت اینقدر علی برا این ماشینا گریه کرد ولی ما دندون رو جیگر گذاشتیم تا چارت خانم دکتر اجرا بشه و بالاخره موفق شدیم وای خدای من شکرت بالاخره یاد گرفت از ۱۳ خرداد شروع کرد...

بر قامت بی سر شهیدان صلوات شهید مدافع حرم شهید حججی روح بزرگت شاد ای قهرمان سرزمینم افتخارمه نه با شما هم وطنم ای شهید بی سر ای که همه مارا به یاد حسین ع فاطمه س انداختی مارا هم پیش ارباب شفاعت کن ای سرباز صاحب الزمان عج باعث بیداری خیلیها شدی تبارک الله احسن الخالقین...

به علی تا میگم نگاه کن عکس بندازم یه لبخندی هم گوشه لبش میندازه بلا هروقت هوس هلی کوپتر میکنه کلی منو پیاده میکنه یه دور همه رو سوار میشه البته سرسره بادی رو دوست نداره...

با خاله زهرا اینا رفتیم شمال تنکابن ویلاشون یه شب موندیم و حسابی زحمتشون دادیم و فرداش راهی زیبا کنار شدیم ویلاشون خیلی خوشکل بود دقیقا ویلای روبروی دریا بهمون افتاد فوق العاده بود از جاده دوهزار ماهی سالمون خریدیم و برگشتیم ...

عکسهای علی در مهد سال ۹۵ هانا دختری در مهد ...